وارد اتاق دربسته میشوم. موسیقی پخش می شود از ایستگاه رادیویی که تا ابد، بی وقفه فقط یک آهنگ را تکرار میکند و نور سفید رنگ مرگبار مهتابی که میکشد هویت تاریخی این چهاردیواری را و تابلوی پوسیده تصویر یک مرغابی بر زمینه اقیانوس و در که پشت سرم قفل میشود و من حبس میشوم مثل آن آهنگ یا نور مهتابی یا تصویر مرغابی...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر