واسه تولدش دارت خریده بودم اما خودم خیلی چشم دنبالش بود، هروقت دعوامون میشد ور میداشتم ببرم اما نمیذاشت ،کشون کشون میگرفتش ازم، چند بارم خواستم قرض بگیرم ببرم خونه یه کم بازی کنم باهاش، نداد...
پ.ن :اولین پست این وبلاگ رو هم تحت تاثیر اون دارته نوشتم! http://khomarkesh.blogspot.com.au/2009/09/blog-post.html
akh akh :(
پاسخحذف"مثل خوابنمایِ مفهومی از حدقه بیرون زده" بود که شهید کرد مارو.
پاسخحذف